شاهنامه، ضرورت زمانۀ ما
در روزگاری که با یورش تازیان، ایرانیان را دل سخت پریشیده بود و: «بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره، دشمنان بر جان ما چیره، شهر سیلی خورده هذیان داشت، بر زبان بس داستانهای پریشان داشت»، فردوسی ققنوسوار از میان آتش و خاکستر، ستوار و پرهیمنه قد راست کرد و با سرودن شاهنامه: «بیفکند از نظم کاخی بلند، که از باد و باران نیابد گزند.». باری، فردوسی، این بخرد فرزانه و این وجدان بیدار ایرانشهر، چنان خوش، در صور اسرافیل خود دمید، که ایرانیان را دیگرباره، جان به کالبد و خنده بر لب آمد و بیش، زعامت تازیان را برنتابیدند و درفش کاویان را بر فراز ستیغ غرور و باروهای دل، برافراشتند. شاهنامه، بزرگترین حماسۀ ملی ایران، نه تنها بنا بر یک بایستگی تاریخی سر برآورد و مرهمی بر روح شکستۀ ایرانیان آن عهد بود، امروزه نیز حتی به شیوهای بایستهتر نیاز جامعۀ ماست؛ دورانی که از هرسو، فرهنگ غرب به هزار آرایش و بزک، در کسوتی هرچه آراستهتر بر بستر فضای مجازی سوار شده و سخت جولان میدهد و شبانهروز با دمدمه و افسون خود، بهویژه جوانان ما را نشانه میگیرد و میکوشد که آن اصالت شرقی نجیبی که در جوانان ماست، به یغما ببرد.