نظرات بزرگان ادب و فرهنگ درباره فردوسی
به بهانه یکم بهمن زادروز حکیم فردوسی توسی، گوشه ای از نظرات بزرگان ادب و فرهنگ را درباره این شاعر و حماسه سرای بزرگ در این صفحه گرد آورده ایم. باشد که مورد پسند و علاقه خوانندگان گرامی قرار گیرد.
چالز ملویل استاد دانشگاه کمبریج:
"دستاورد بزرگ فردوسی این بود که تاریخ ایرانیان را حفظ کرد آنهم تاریخ دوران امپراطوری و اوج شکوهشان را . اما نکته مهم این است که آن را به زبان خود ایرانیان یعنی فارسی تدوین کرد. این کار فردوسی بخشی از مفهوم بزرگ ایرانی بودن است؛ آگاه بودن به هویت و درک از خود. این مسأله ای است که به نظر من در فردوسی بیش از هر کس دیگری متجلی شده است."
دکتر ابراهیمی دینانی فیلسوف معاصر و استاد دانشگاه تهران از حکیم فردوسی به عنوان یکی از سه پیامبر شعر فارسی نام برده و میگوید: اگر او نبود، زبان فارسی ما وجود نداشت.
رهبر معظم انقلاب: «فردوسی» خدای سخن است. او زبان مستحکم و استواری دارد و واقعا پدر زبان فارسی امروز است.
دکتر خالقی مطلق شاهنامه پژوه و مصحح معتبرترین نسخه شاهنامه فردوسی به عنوان یک ایرانی معتقد است که:
"ما (بخشی از) ملیت خودمان را مدیون زبان فارسی هستیم و زبان فارسی را نیز تا اندازه زیادی مدیون شاهنامه فردوسی هستیم."
محمّد حسنین هیکل، نویسنده مشهور مصری: ما عرب زبان شدیم برای اینکه فردوسی نداشتیم.
محمد علی اسلامی ندوشن فردوسی پژوه معاصر:
"شاهنامه سرنوشت ایران را تغییر داد و اگر شاهنامه سروده نشده بود ما کشور دیگری بودیم. اگر شاهنامه نبود، همان اتفاقی که در برخی کشورها همچون مصر، سوریه و اردن افتاد، برای ایران نیز تکرار می شد. زنده ماندن تاریخ و فرهنگ ایران و زبان فارسی به برکت شاهنامه فردوسی است."
مختار مسعود (روزنامه نگار و کارشناس ادبیات فارسی):
فردوسی با کاربرد واژههای زبان دری در شاهنامه، ضمن نجاتبخشی این زبان از زوال و اضمحلال، گنجینه بزرگی از خرد و دانش ایرانی را به ابنای بشر در تمام اعصار ارزانی داشته تا چراغ راه آنان در هر دوره و زمانی باشد.
حکیم ابونصر اسدی طوسی از حماسهسرایان مشهور قرن پنجم هجری:
که فردوسی طوسی پاک مغز/به اوست داد سخنهای نغز
به شهنامه فردوسی نغز گوی/که از پیش گویندگان برد گوی
سراجالدین عثمان مختاری غزنوی
شاعر مشهور و بزرگترین سخنور نیمه دوم قرن پنجم و نیمه اول قرن ششم هجری:
گفت فردوسی به شهنامه هران چه که خواست/قصههای پرعجایب فتنههای پرعبر
ز فردوسی کنون سخن یاد دار/که شد بر سر رزم اسفند یار
زنده رستم شعر فردوسی است/ور نه زو در جهان نشانه کجاست
شمسالدین تاج الشعرا سوزنی سمرقندی
از شعرای اواخر قرن پنجم هجری که خود از «چکامه» سترگ فردوسی توشهها برگرفته است، برحکمت شاهنامه تاکید کرده و میسراید:
بدان که شاهنامه فردوسی حکیم/فردوس حکمت است از ایشان تویی نشان
حکیم نظامی گنجوی
از استادان بزرگ سخن و پیشوای داستانسرایی و منظومههای حماسی عاشقانه:
وگر با تو دمساز گیرم/چو فردوسی ز مزدت باز گیرم
نسبت عقربیست با قوسی/بخل محمود و بذل فردوسی
سخنگوی پیشینه دانای طوس/که آراست روی سخن چون عروس
افضل الدین علی خاقانی شروانی
نامدارترین شاعر و بزرگترین قصیدهسرای تاریخ شعر و ادب فارسی در قرن ششم که او را «حسان العجم» لقب دادهاند، نیز تحت تاثیر «حافظ راستین سنتهای ملی اقوام ایرانی» قرار گرفته و در قصاید خود مضامین بدیع و شگفتی در مورد اسطورهها و پهلوانان شاهنامه ابداع کرده است. در دیوان او میخوانیم:
مرا با عشق تو در دل هوای جان نمیگنجد
مگر یک رخش در میدان دو رستم برنمیتابد
شمع جمع هوشمندان است در دیجور غم
نکتهای کز خاطر فردوسی طوسی بود
وگر چون عیسی از خورشید سازم خوانچهٔ زرین
پر طاووس فردوسی کند برخوان مگسرانی
ابوالفضل ظهیر فاریابی
شاعر نیمه دوم و اول قرن ششم و هفتم هجری ملقب به ظهیر فارابی از سخنوران و گویندگانی است که به نیکی از حکیم توس یاد کرده و مقام پر ارج او را این چنین ستوده است:
این تازه و محکم ز تو بنیاد سخن
هرگز نکند چون تو کسی یاد سخن
فردوس مقام بادت ای فردوسی
انصاف که نیک دادهای داد سخن
عطار نیشابوری
پرکارترین شاعر و سخنسرای ایرانی که از خوان گسترده و بیحد و حساب خالق بزرگترین شاهکار ادبی ایران و جهان توشهها برگرفته است، عطار نیشابوری است. او در اشعار متعدد خود، بزرگترین حماسهسرای زبان پارسی را که برخی از ادیبان و نکتهسنجان به حق او را یکی از پیامبران شعر فارسی نامیدهاند، مورد ستایش قرار داده است. عطار در اسرارنامه این چنین ارادت خود را به حکیم فردوسی ابراز داشته است:
شنودم من که فردوسی طوسی/که کرد حکایت بی فسوسی
چنین گفت که فردوسی بسی گفت/همه در مدح گبری و ناکسی گفت
چو فردوسی مسکین را ببردند/به زیر خاک تاریکش ﺳﭙردند
ختم دادند به فردوس اعلی/که فردوسی به فردوس است اولی
خطاب آمد که فردوسی پیر/اگر راندت ز پیش آن طوسی پیر
پذیرفتم منت تا خوش بخفتی/بدان یک بیت توحیدم که گفتی
عطار در «مصیبتنامه» نیز جایگاه فردوسی را بهشت برین میداند و میسراید:
باز مکن چشم وز شعر چون شکر/از بهشت عدن فردوسی نگر
ابو عبدالله محمد بن ابی بکر عثمان معروف به امامی هروی
شاعر و عارف مشهورقرن هفتم از دیگر گویندگانی است که از پاسدار و حافظ زبان مردمان این مرز و بوم سخن به میان آورده و درباره او سروده است:
شاعر از شما بهتر شعر آن که نیکوتر/از طایفه تازی و از انجمن فرسی
آواز دادند یک رویه به من گفتند/فردوسی و شهنامه شهنامه و فردوسی
ابومحمد مشرف الدین مصلح متخلص به سعدی یا شیخ شیراز
که او را استاد، پادشاه سخن و «افصح المتکلمین» لقب دادهاند، یکی از پنج شاعر طراز اول زبان فارسی است که در اشعاری از آفریننده «فرهنگ، منش و سند هویت فرهنگی ایرانیان» به نیکی یاد میکند و میگوید:
چو خوش گفت فردوسی پاکزاد/که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است/که جان دارد و جان شیرین خوش است
امیر فخرالدین مستوفی بیهقی فریومدی متخلص به «ابن یمین»
از شعرای مشهور قرن هشتم است که از خالق بزرگترین اثر زبان فارسی تجلیل کرده است. در بیتی از او میخوانیم:
سکهای کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند/تا مپنداری که از زمره فرسی نشانه
شرفالدین علی یزدی مورخ و شاعر مشهور قرن نهم متخلص به شرف
نویسنده کتاب معروف «ظفرنامه» همچون دیگر گویندگان و سخن پردازان مقام والای حکیم فردوسی را گرامی داشته و درباره او سروده است:
که جاوید فردوسی آسوده باد/به جایگه نامش به آن مژده باد
روانش به فردوس اعلی مقیم/ممتع به انواع ناز و نعیم
خواجه شمس الدین محمد شیرازی مشهور به «لسان الغیب»
بزرگترین شاعر غزلسرای ایران و جهان که او را نیز «خداوند شعر و ادب» لقب دادهاند، در اشعار مختلفی علاقه و ارادت خود را به پدر شعر فارسی نشان داده است. وی درابیاتی به بدعهدی وظلم سلطان محمود غزنوی به حکیم فردوسی اشاره میکند و میسراید:
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چوگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش
جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی
همان منزل است این جهان خراب
که دیدهست ایوان افراسیاب
جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و ملای رومی
مشهورترین شاعر ایرانی پارسیگوی است که در ابیات متعددی از رستم، پهلوان افسانهای شاهنامه و دیگر قهرمانان حماسه ملی ایرانیان یاد کرده و سروده است:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
کو رستم دستان تا دستان بنماییمش
کو یوسف تا بیند خوبی و فر ما را
گر زخم خوری بر رو رو زخم دگر میجو
رستم چه کند در صف دسته گل و نسرین را
یکی مشتی از این بیدست و بیپا
حدیث رستم دستان چه دانند
طبل غزا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
تو رستم دل و جانی و سرور مردان
اگر به نفس لئیمت غزا توانی کرد
تو رستم دستانی از زال چه میترسی
یا رب برهان او را از ننگ چنین زالک
بادیهای هایلست راه دل و کی رسد
جز که دل پردلی رستم مردانهای
نظرات (۰)