عبدالنبی سلامی: گویشها مهمترین عامل انتقال فرهنگ هستند
به گفتۀ عبدالنبی سلامی، صیانت از کلام و گویشهای فرهنگساز، مؤثرترین عامل انتقال تاریخ و فرهنگ بشری، از نسلی به نسل دیگر است و باید برای حفظ هر چیزی که ما را با فرهنگ و تمدنمان پیوند میدهد کوشید.
در ابتدای امر کمی دربارۀ خودتان بگوید؟
من در سال ۱۳۲۹ در دوانِ کازرون متولد شدهام و تا کلاس دوم ابتدایی در دوان بودهام و پس از آن تا پایان دورۀ متوسطه در کازرون تحصیل و زندگی کردهام. از زمانی که خودم را شناختم بهعنوان کسی که آموزش رسمی آموزش و پرورش دیده، همیشه نگاه و ذهنیتم معطوف به کارهای پژوهشی بوده است. در دوران مدرسه نهتنها برای خودم بلکه برای تمام همکلاسیهایم انشا مینوشتم. ذهنیت نوشتن از همان زمان در من شکل گرفت و همواره دغدغۀ نوشتن داشتم و موضوعات و اتفاقاتی را که در طول روز یا هفته با آن مواجه میشدم را در چند صفحه مینوشتم و این نوشتهها بیشتر شکل داستانی داشت. از دوران دبیرستان هم به سرودن شعر و داستان گرایش پیدا کردم. تا زمانی که به سربازی رفتم. پس از آن برای گذراندن دورۀ سربازی به سنندج رفتم و در آنجا به گروه فرهنگ و هنر سنندج پیوستم و آن جا کار تئاتر میکردم. پیش از این که به خدمت سربازی بروم دو کار متفاوت میکردم: کارهای گرافیکی و تئاتر. زمانی که سربازی رفتم کارهای گرافیکی تیپ ۲۸ گردان سنندج را به من سپردند. سال ۱۳۵۱ که سربازیام تمام شد به تهران آمدم و آزمون هنر دادم و در دانشکدۀ هنرهای زیبا، در رشتۀ هنرهای نمایشی پذیرفته شدم در دوران دانشجویی، شانس این را داشتم که شاگرد سمندریان، داود رشیدی، علی رفیعی، بهرام بیضایی، فرهت و سیما کوبان باشم. همکلاسیهایم هم رضا کیانیان، امین تارخ بودند، اصغر همت یک سال پایینتر از ما بود.
چرا تئاتر را ادامه ندادید؟
به خاطر نگاهم به پژوهش، تئاتر را ادامه ندادم. آخرین کارم در این حوزه، دستیاری دکتر علی رفیعی در نمایش خوابها و کابوسهای امیرکبیر بود. پس از پایان دانشگاه به «مرکز فرهنگ مردم» رفتم که مؤسسهای پژوهشی بود و زیرنظر انجوی شیرازی مشغول به کار شدم. دو عامل موجب شد که تئاتر را ادامه ندهم: روحیۀ روستازادهام و نگاهم به نوشتن. بهرام بیضایی سهم بسزایی در این داشت که تمرکزم را روی پژوهش بگذارم. عنوان پایاننامۀ من «تعزیه در کازرون» بود و بهرام بیضایی استاد راهنمایم بود. چون «سوگ سیاوش» برای خودش هم مهم بود، من را به این سمت سوق داد تا بررسی کنم ببینم آیا این مراسم در فارس و کازرون برگزار میشود یا نه و اگر برگزار میشود، چه شکل است. زمانی که از پایاننامهام دفاع کردم بیضایی با تکجملهای نوید این را داد که من روزی پژوهشگر برجستهای شوم و با این جمله آیندۀ من را ساخت.
از آن پس، پژوهش آنچنان در ذهنم حک شد که تصمیم گرفتم این راه را ادامه بدهم و خودم را اسیر قالبهای ازپیشتعریفشدۀ دیگران نکنم و برای کار خودم قالب جدیدی تعریف کنم.
از چه زمانی تصمیم گرفتید که بخشی از فعالیتهایتان را معطوف به کارهای پژوهشی بکنید؟
من گویشور یکی از زبانهای ایران هستم به نام دوانی. اگر نگاهی به کتاب زبانهای ایرانی تألیف دکتر محمد دبیرمقدم کنید، یکی از ۱۲ زبانی که دربارۀ آن کار شده زبان دوانی است. دوانی گویش یک روستای منفرد در استان فارس است. این زبان با زبانهایی چون لارستانی، کمرهای خویشاوندی دارد، اما ویژگیهای متعددی دارد که آن را از این زبانها جدا میکند. من پیش از این که درسم در مقطع کارشناسی به پایان برسد دربارۀ زبان دوانی کار کرده بودم. این پژوهش زمینۀ کارهای پژوهشی آیندهام را فراهم کرد. زمانی که دانشگاه و سربازی را به پایان رساندم، کارهای پژوهشیای را که پیش از آن کرده بودم زدم زیر بغلم و رفتم «مرکز فرهنگ مردم» پیش استاد انجوی شیرازی. این مرکز به رادیو و تبویزیون ملی وابسته بود. وقتی استاد انجوی شیرازی کارهای من را دید و این که فردی بدون آموزش همان کاری را کرده که آنها در مرکز فرهنگ مردم به آن نیاز داشتند. من را پذیرفت و در مرکز مشغول به کار شدم. در سال ۱۳۵۶ در مرکز استخدام شدم. این مرکز، پس از انقلاب زیرمجموعۀ واحد فعالیتهای فرهنگی تحقیقات صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران شد. در دوران کاریام در مرکز، دو کتاب منتشر کردم. کتاب طّب سنّتی دوان، که در آن به طبّ سنّتی مردم دوان پرداختم و کتاب «فرهنگ گویش دوانی».
همکاریتان را با فرهنگستان زبان و ادب فارسی از چه زمانی و چگونه آغاز کردید؟
از زمانی که با مجلۀ زبانشناسی ارتباط داشتم، با مرحوم استاد تفّضلی و استاد علیاشرف صادقی همکاری داشتم. دو مقالهام نیز در مجلۀ زبانشناسی منتشر شده بود. به واسطه این آشنایی و همکاری، یک روز پیش از بازنشستگی کارهایی را که در زمینه گویشپژوهشی کرده بودم، بردم فرهنگستان و رفتم نزد استاد علیاشرف صادقی و دکتر رضایی باغبیدی. طرحی هم با عنوان اطلاعات گویششناسی ایران را همان روز خدمتشان ارائه کردم. در سال ۱۳۸۰ این طرح در شورای فرهنگستان به تصویب رسید و گردآوری گویشهای فارس را خود برعهده گرفتم و پس از تدوین پرسشنامههای هجدهگانه در موضوعات مختلف واژگانی، در تیرماه سال ۱۳۸۱ اولین سفرم را به فارس و به قصد رفتن به شهرها و روستاها، آغاز کردم. در پایان سال ۱۳۸۲، پس از نزدیک به دو سال گردآوری که از روستای خود (دوان) شروع نموده و به مرور حلقۀ تحقیقاتم را وسیعتر کرده بودم، دادههای هجده گویش را گردآوری کرده بود.
براساس این طرح تعداد واژههای پایۀ هر گویش چه تعدادی در نظر گرفته شده بود؟
تعداد واژههای پایه و عمومی که انتظار میرفت در تمامی گویشهای منطقه وجود داشته باشد، برای هر گویش ۲۳۰۰ واژه و ۱۰۰ جمله در نظر گرفته شده بود که در همۀ گویشها بهطور یکسان عمل میشد. در این پژوهشها من به ۷۲ گویش دست یافتم. البته شاید تعداد گویشهای این منطقه به هشتاد و چند فقره هم برسد اما به دلیل شباهت، این گویشها را یکجا آوردم و به صورت مستقل دیگر به آنها نپرداختم.
در استان فارس چند گویش رواج داشته و قدیمیترین گویش مربوط به چه دوره و کدام منطقه است؟
به این پرسش نمیتوان به صورت قطعی پاسخ داد. من سالهاست که مشغول پژوهش دربارۀ روی اطلس گویشهای فارس هستم و با انتشار این اطلس میتوان به بخشی از پرسش شما پاسخ داد. شما اگر به اطلس گویشهای فارس نگاه کنید مثلاً با موردی روبهرو میشوید که ۱۵ واژۀ متفاوت دارد و مثلاً ۶۰ تلفظ متفاوت. من معتقدم همۀ گویشهای فارس و گویشهای خویشاوند آن با هم اشتراکاتی دارند و در این اطلس من ۷۲ گویش را بررسی کردهام. گویشهایی که نمایندۀ استان فارس هستند. خیلی از این گویشها آن قدر واژههای بکر و زیبا دارند که ضرورت دارد که حتماً دربارۀ این گویشها پژوهش بشود. مثلاً ۲۱ گویش از گویشهای فارس در لارستان رایج است و یا ۱۶ گویش آن کمرهای است. اما تفاوتهای بسیار زیادی از نظر آوایی واژگانی و دستوری با یکدیگر دارند. تا زمانی که دربارۀ این گویشها پژوهش و مطالعه نکنید، نمیتوانید بگوید که این گویشها چه ویژگیهایی دارند.
مشوق اصلی شما برای پژوهش دربارۀ گویشها فارس چه کسی بود؟
سال ۱۳۶۸ مقالهای نوشته بودم و آن را برای انتشار به مجلۀ زبانشناسی فرستاده بودم. وقتی دکتر صادقی مقاله من را خوانده بود، نظرهایی دربارۀ جفتهای کمینه که در زبانهای قدیم ایران وجود داشت در زبان دوانی دیده بود و بعد در طیّ چند جلسه پرسشهای متعددی از من پرسیدند، و بر اثر این پرسشها، مقالهای نوشتند که در کنار مقالۀ من در نامۀ فرهنگستان منتشر شد. در این مقاله دکتر علیاشراف صادقی با بیان چندین دلیل، گفته بودند که زبان دوانی یک زبان منحصربهفرد در بین خویشاوندان خودش است. این سخن استاد صادقی من را واداشت که روی سایر گویشهای فارس کار کنم تا ببینم چقدر نظر ایشان درست است.
برای تأیید یا تکذیب سخن دکتر صادقی چه مسیری را در پژوهشهایتان پیش گرفتید؟
چون من آن زمان در مرکز فرهنگ مردم بودم، به مدت سه سال با گویشوران مناطق مختلف فارس مکاتبه داشتم و همین واژهها را به صورت موضوعی فهرست میکردم و مثلاً واژهها بستگان با تمام زیرمجموعههایش و بعد برای افرادی که اعلام آمادگی کرده بودند ارسال میکردم و آنها این فهرست را حرفنویسی میکردند و با اعرابگذاری برای من میفرستادند.
پژوهشهایتان در حوزۀ گویششناسی فارس چند سال طول کشید؟
این پژوهشها هفده سال زمان برد و حاصلش انتشار هشت جلد کتاب گویشهای استان فارس شد.
پس از این که طرح گویشپژوهیتان از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی پذیرفته شد، براساس چه شیوهای کار را پیش بردید؟
برای گردآوری مجموعۀ «گنجینۀ گویششناسی فارس» روش تحقیق میدانی به شیوۀ حضوری را برگزیدم و برای گردآوری واژه به واژۀ ۷۲ گویشی که در هشت دفتر فراهم آمده، سفرهای متعددی (بیش از سی سفر) به نقاط استان انجام دادم. البته زمانی که میخواستم این کار را شروع کنم؛ تمام گنجینههای واژههایی را که داشتم مطالعه کردم و فرهنگ معین را واژه به واژه خواندم و هر کدام از این واژهها را که در فارس بود، به صورت موضوعی طبقهبندی و جدولبندی کردم تا با این شیوه، تعداد واژۀ بیشتری در هرکتاب جای بگیرد. در هر صفحه یک ستون فارسی گذاشتم و گویشوران هر کدام از گویشها واژۀ خودشان را گفتند و به این ترتیب در هر کتاب نه گویش را گردآوری و منتشر کردیم.
در هر کتاب چند واژه گنجانده شده است؟
در کتاب اول و دوم، در حدود ۲۲۰۰ واژه و ۱۰۰ جمله منتشر شده است. اما چون به هر منطقه سفر میکردم و واژه به واژه ثبت میکردم، گاهی اوقات با واژههایی روبهرو میشدم که من در بانک واژههایم نیاورده بودم و چون میدانستم این واژهها عمومی است و حیف است که آن را ثبت نکنم، به مرور در مجلدهای بعدی این واژهها اضافه شدند. به کتاب هفتم که رسیدم شد ۲۷۱۵ واژه. برای این که هشت مجلد با هم همسان بشوند و بتوانم اطلس گویششناسی فارس را کار کنم؛ افزودههای کتاب اول تا هفتم را فهرست کردم و در حال حاضر بخشی را کار کردهام و امیدوارم در آینده به صورت ضمیمه در کنار هر جلد منتشر شود.
از آغاز همکاریتان با فرهنگستان زبان و ادب فارسی ۲۲ سال میگذرد، اگر قرار بود با این تجربه برگردید به عقب و روی گنجینۀ گویشهای فارس کار کنید؛ فکر میکنید گنجینۀ گویشهای فارس چه مسیری را پیش میگرفت؟
این کار چون از حوزۀ فارس خارج شده و آمده به استانهای دیگر، شاید واژههایی من آنجا انتخاب کردهام که مثلاً در نقطهای مثل کردستان وجود نداشته باشد. مثلاً روی گیاهان که در منطقه اقلیمی روی آن صحبت میکنیم مثل خرما. در قسمتهای جنوبی فارس خرما فراوان است و بُعد فرهنگی که دربارۀ خرما وجود دارد بسیار غنی است، در حالی که در کردستان و آذربایجان که دربارۀ گویشهای آنها هم کار شده شاید خرما صرفاً یک واژۀ کلّی باشد. حتی در نقاط سردسیر فارس هم لغاتی که دربارۀ خرما در جنوب فارس هست، وجود ندارد. بنابراین فقط بسنده کردهام به واژههای کلّی. سعی کردهام که از واژههای عمومی استفاده کنم. شاید اگر امروز امکان این وجود داشت که به گذشته بازگردم فقط واژههایی به کار اضافه میشد و یا به جای ۱۰۰ جمله، ۱۵۰ جمله گردآوری میکردم تا نکات دستوری برای مخاطب بهتر درک شود. اما از نظر شکل و فرم تغییری در شیوه کارم بوجود نخواهد آمد.
روند انتشار مجلدهای گنجینۀ گویشهای فارس به چه شکل بود؟
به پیشنهاد دکتر حسن رضایی باغبیدی، معاون وقت گروه گویششناسی فرهنگستان، نُه گویش نخست برای دفتر اول، در دستور کار حروفنگاری و تدوین قرار گرفت که از جملۀ آنها میتوانم به گویشهای دوانی، دهلهای، عبدویی، کازرونی، کلانی (گونۀ لُری)، کندهای، کوزَرگی، لری ممسنی و ماسرمی اشاره کنم. این جلد که نخستین جلد از مجموعۀ گنجینۀ گویششناسی فارس است، در سال ۱۳۸۳ به همت نشر آثار فرهنگستان چاپ، و به جامعۀ فرهنگی عرضه شد. در سال بعد با گردآوری و تدوین گویشهای بنافی، پاپونی، دوسیرانی، ریچی، سُمغانی، کلانی (گونۀ تاجیکی)، گُرگَنایی/ گاکُشَکی، مُسقانی و نودانی که همگی جز بنافی، از مناطق کوهمرۀ نودان و کوهمرۀ سُرخی است، در دفتر دوم مجموعۀ گنجینۀ گویششناسی فارس به چاپ رسید. که البته حدود ۱۹۰ واژه به صورت افزوده در پایان جلد دوم به دفتر اول و دوم اضافه شد و به ۲۴۹۰ واژه رسید.
در سال ۱۳۸۵ دفتر سوم با گویشهای: لَیانی، بیرُوکانی، حیاتی (دولتآبادی)، دادنجانی، لُردارنگانی، دُرونَکی/ مِهبودی، دژگاهی/ گُوری، کُرُشی و کُرونی منتشر شد.
در سال ۱۳۸۶ دفتر چهارم با گویشهای: اسیری، اَهِلی، تنگ کیشی، خُنجی، زاخُرویهای، شورابی، قلاتی، کاریانی و گراشی/ زینَلآبادی منتشر شد. در سال ۱۳۸۷ دفتر پنجم با گویشهای: اشکَنانی/ پاقلاتی، اِوَزی، بنارویهای، بیخهای شامل «بیرَمی بالادهی، کِریشکی، و چاه وَرزی»، فِداغی، فیشوَری، کوردِهی، گلهداری و لاری.
در سال ۱۳۹۰ دفتر ششم با گویشهای: اِهوِهای، باشتویهای، بلوچی جویُمی چاه گونویی، دُرزی، دشتنی، لایزَنگانی و مزایجانی/ ساچونی.
در سال ۱۳۹۳ دفتر هفتم با گویشهای: ارسنجانی، امیرسالاری، ایگی (ایجی)، خواجهجمالی، سرچاهانی، سیجیلآبادی/ خِرامهای، غوری، مُنگی (مُنجی) و میاندهی منتشر شد.
این گویشها روستا به روستا گردآوری شده است. در طول گردآوری این گویشها، به واژههای جالبی که برمیخوردم بهسادگی از کنار آنها نمیگذشتم و آنها را به مجموعۀ واژههای موضوع مربوط اضافه میکردم. سرانجام در جلد هشتم کل این واژهها از ۲۶۰۰ هم گذشته است که بنا دارم کمبود واژههای هر جلد را تأمین کنم و در پایان جلد هشتم به عنوان افزودهها آنها را منتشر کنم تا واژههای همۀ جلدها برابر شوند و کمبودی از نظر مقایسۀ واژهها وجود نداشته باشد.
با توجه به گویشهایی که برشمردید، نشان میدهد که در فارس تنوع گویشها زیاد است.
بله افزون بر گویشهایی که سابقۀ طولانی در این سرزمین دارند و باید آنها را بومی فارس نامید و بازماندۀ زبانهای ایرانی، از شاخۀ جنوب غربی محسوب میشوند، گویشهای دیگری نیز در فارس وجود دارند که اغلب از شاخۀ شمال غربی هستند و در سدههای گذشته به دلایل مختلف، از جمله اختلافات خویشی و محلی، خشکسالی، جابهجایی، برای رسیدن به مراتع بهتر، جنگ و تبعیدهای حکومتی کوچیده و در فارس ساکن شدهاند.
پس در استان فارس با تنوع قومیّتها هم روبهرو هستیم؟
بله. وجود گویشهای متنوع در یک سرزمین، گویای اقوام مختلف در آن سرزمین است و فارس با این ویژگی، سرزمین اقوام است، اقوامی که با تمام تفاوتهای فرهنگیشان، ایرانیاند و در کنار هم زندگی مسالمتآمیزی دارند. در فارس اقوام فارس، لُر، قشقایی و عرب هم حضور دارند که گرچه خاستگاهشان سرزمینهای غیرایرانی و گویششان هم غیرایرانی است، بهدلیل سابقۀ حضورشان در فارس و تأثیرپذیریشان از فرهنگ ایرانی، آنها نیز اقوامی ایرانی محسوب میشوند. البته هریک از اقوامی که برشمردیم از طایفهها و تیرههای مختلفی تشکیل شدهاند که خود پژوهشی مفصل میطلبد.
واژهها را در گنجینهگویشهای ایرانی بر چه پایهای طبقهبندی کردهاید؟
واژهها در ۱۷ موضوع گنجانده شدهاند. این واژهها دو دستهاند. «واژههای پایه» که در تمامی زبانها وجود دارند و در زبانشناسی از آنها برای پژوهشهای تطبیقی استفاده میشود و دستۀ دیگر، واژههای عمومی هستند که در هر گویشی وجود دارند. اما موضوعهایی که در این مجموعه آمده عبارتاند از: اندامها، اجزا و وابستههای بدن انسان، ابزار کار، وسایل خانه و کانیها. آفتها، بیماریها و واژههای وابسته. بستگان، آشنایان و پیشهوران. معماری و اجزای ساختمان. پوشیدنیها، زیورها و واژههای وابسته. گیاهان (درختان، گیاهان دارویی و غذایی) و خوراکیها. جانداران (حیوانات، پرندگان، حشرات) و موجودات خیالی. عناصر و موقعیتهای جغرافیایی و پدیدههای طبیعی. واحد سنجش (عدد، زمان، وزن). مزهها و رنگها. ضمیرها (شخصی، مشترک، اشاره، مبهم). خصلتهای انسانی و دیگر واژههای وابسته. واژههای متضاد (رودررو). فعلهای لازم و متعدی. مصدرها و چند فعل وابسته به آنها. مصدرهای مرکب.
جملهها را چگونه انتخاب کردید؟
این جملهها صدگانهاند و از پرسشنامهای که در گروه زبانها و گویشهای ایرانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی تدوین شده بود با تغییراتی انتخاب شده و در هر یک، نکتهای دستوری گنجانده شده است که برای بررسی ساخت صرفی و نحوی آنها ضرورت دارد.
به غیر فعالیتهایی که در حوزۀ گویشپژوهشی انجام میدهید که در قالب کتاب منتشر میشوند، در چه حوزههای دیگری فعالیت میکنید؟
غیر از مقالههای مختلفی که در زمینههای فرهنگِ مردم (فولکلور) و گویشهای فارس نوشتهام، که بالغ بر بیست مقاله میشود. همانطور که پیشتر گفتم در سال۱۳۷۰ نخستین کتابم به نام تاریخ و فرهنگ مردم دوان با همکاری دوست و هم شهریام، دکتر عبدالعلی لهساییزاده که استاد جامعهشناسی دانشگاه شیراز است منتشر شد. سال ۱۳۸۱ کتاب دومم را به نام طبّ قدیم ایران، طبّ سنّتی دوان، در نشر کازرونیه منتشر شد. سال ۱۳۸۳ کتاب قصّههای مردم کازرون را که محسن پزشکیان آن گردآوری کرده بود، با نوشتن مقّدمهای مفصل و ویراستاری و فصلبندی قصّههای آن منتشر کردم.
شیوه برخوردتان با گویشوران مناطقی که به آن سفر کردهاید چگونه بوده است و با چه شیوهای واژهها را گردآوری کرده اید؟
من واقعاً مته به خشخاش گذاشتهام و واژهها را از ذهن مردم بیرون کشیدهام. روش تحقیقم، میدانی به شیوۀ حضوری بوده است. برای گردآوری واژه به واژۀ ۷۲ گویشی که در هشت دفتر فراهم آمده، بیش از سی سفر به نقاط مورد مطالعه در فارس کردهام و در میان جمعی از پیران و جوانان، زنان و مردان و باسوادان و بیسوادان، در خانهای از اهالی فرهنگدوست حاضر شده و تکتک واژهها و جملهها را با نیت پیدا کردن واژههای بکرتر و قدیمتر که امروزه کمتر بر زبان جوانان و حتی پیران جاری است، پرسیده، ضبط و یادداشت کردهام. همزمان واژهها را آوانویسی هم میکنم و آن واژه را از چند نفر دیگر هم میپرسم تا به دقیقترین آوا دست پیدا کنم. گاهی اوقات برای رسیدن به واژههای قدیمیتر، بحثهای طولانی بین پرسششوندگان پیش آمده. این را هم بگویم که از هر گویش، نمونههایی از واژهها و جملهها و همینطور نمونهای از قصّههای عامیانه یا خاطرات افراد به همان گویش ضبط شده است. اگر اطلاعاتی را از «فردی» گرفته باشم برای صحت و سقم آن از افراد دیگر نیز پرسیدهام.
طرح گنجینۀ گویشها، در کدام استانهای کشور اجرا شده؟
این طرح تقریباً در همان سالهای ابتدایی که دفترهای اول و دوم چاپ شد، پژوهشگران دیگری را با خود همراه کرد؛ از جمله دکتر حبیب برجیان با همین قالب، نُه گویش مرکزی در استان اصفهان را گردآوری کرد و به گروه زبانها و گویشهای ایرانی تحویل داد. همچنین دکتر قاسمی هشت گویش از گویشهای تاجیکی موجود در تاجیکستان را در همین قالب گردآوری کردهاند. دکتر محمدمهدی اسماعیلی نیز شش گویش موجود در شهرستان نطنز را گردآوری کرده است که در سال ۱۳۹۰ به چاپ رسید. دکتر سبزعلیپور هم گویشهای تاتی خلخال را گردآوری کرده است و دو پژوهشگر کُرد، گویشهایی از زبان کردی اُورامی را گرد آوردهاند. در استانهای مازندران و گیلان هم پژوهشگران آن دو دیار، تعداد قابلتوجهی از گویشهای مازندرانی و گیلکی و تالشی را گردآوری کردهاند. خوشحالم که طرح من مورد حمایت فرهنگستان زبان و ادب فارسی قرار گرفت و الگویی برای گردآوری زبانها و گویشهای ایرانی شد تا گنجینهای که از مادران و پدرانمان به ما رسیده از گزند فراموشی حفظ شود.
چرا گردآوری گویشهای ایرانی اهمیت دارد؟
صیانت از کلام و گویشهای فرهنگساز؛ مؤثرترین عامل انتقال تاریخ و فرهنگ بشری، از نسلی به نسل دیگر است و باید برای حفظ هر چیزی که ما را با فرهنگ و تمدنمان پیوند میدهد کوشید.
چرا تألیف و تدوین اطلس گویشی اهمیت دارد؟
گاهی در برابر یک واژۀ فارسی، تا سی واژۀ متفاوت گویشی با شصت تلفظ مختلف داریم. این تنوع واژگانی، نشان از وجود اقوامی دارد که با وجود نزدیکی زیستگاههایشان به هم، گاهی از زبان یکدیگر فهم متقابل ندارند. انتشار اطلس گویشپژوهی میتواند نقش کلیدی در فهم آثار گویشهای مختلف داشته باشد. این امر، نه تنها به دلیل تفاوت واژهها، بلکه از آن مهمتر، به دلیل ساخت آوایی و دستوری این زبانها است که افزون بر تفاوتهای ساختاری زبانها و گویشهای خویشاوندِ یک شاخۀ زبانی، با زبانهایی از دو شاخۀ شمال غربی و جنوب غربی مواجهیم که در گسترۀ ایران امروز، بینظیر است.
گفتوگو: مریم آموسا
نظرات (۰)